می گویم بنویس کوثر
بنویس
تا قلم ناله بزند بر روی کاغذ و
آه از نهادِ هرچه بیت و قافیه است
بُلند شود
اما تو
خودِ خودِ تـــــــــــــو , دَم نزن!
بُگذار حسابِ تمامِ دلتنگی ها را
روزهایِ ثانیه شُمار را
نفس های بی قرارُ
اشک هایِ بی اختیار را
بُگذارد به گرمایِ جنوب و غروبِ عاشق کُشش
* من به عشقِ تو خوشَم . . .
تو به عشقِ هرکه هستی ,خـــــــــــوش باش !*
لعنتی
باز هم این برگه ی خیس
نگُذاشت حرفم را تمام کنم . . .
لـــــــَــــــــعـــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــــت !
پ.ن :
زین پَس ,
حروف را کنده کاری میکنم بر روی سنگ!
هم سخت است!
هم با چند قطره ی ناقابلِ اشک
خیــــــــــــسِ دلتنگی نمی شود !
هذیان نوشت :
+ خودمُ , خُدامــــــــــــــــو عشـــــــــــق است !
+ آرام تر سکوت کن , صدایِ بی تقاوتی هایت آزارم می دهد !
+ وقتی برای خوشبختی ام دعا کردی , یعنی نِگاهت سهمِ دیگری خواهد بود . . .
+ عبور و مرورِ غریبی ست . . . فقط با من بگو هستی هنوز , یا باز رفته ای ؟!
+ عشق را گذاشته ام کنار . . . قول داده ام ترکش کنم و به زندگی برگردم !(یک قولِ زنانه ی زنانه)
+ حوای عشق , رفتن اختیار کن . . . گاه باید بی آدم کــــــــــــوچ کرد ! آدم است و هزار و یک حوای دلفریبِ دیگر . . . دل زده ای بانوی موج و دریا !دل زده ای!
فریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد نوشت :
بــــــــــــــي تو زیستن !
بــــــــــــــــــــــــــــی تو نفس کشیدن !
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی تو
حالتِ تهوع گرفته ام از این گردشِ ناماندگارِ چرخِ همیشه گردانِ نـــــــــــــــــــــــآمرد !
آری ;
کوثر یا به عشقش خواهد رسید
یا فلوکستین خور می شود !
قانون قانون که می گویند , همین است دیگر(؟!؟)
منو یادِ تو , پـــــــــــــیـــــــــــــــوندم :
همه میخوان این نور کوچیک
که داره تو وجودِ کوثری آروم آروم چشمک میزنه رو
بِکُشَن !
میای یه بار دیگه عینِ اون روز
قورباغه ببریم بندازیم تو یقه شون؟!
شاید مثلِ (....) غش کردُ
منو تو نور رو دست به دست کردیم برایِ روشنیِ خیالمون
هااا , ماه بانو ؟
نظرات شما عزیزان:
وهم عن اللغو معرضون....
و من مي خواهم "مومن" باشم... تا در اين گروه بمانم...
دستانم را بگير و با من بيا....